خدایا سلام !
خیلی ساده آمده ام و تنها .
دلم چقدر عاشقانه می رقصد به نوای خواستنت
صدای قلبم در تمامی من می پیچد و این تویی كه مرا می نوازی !
دهانم خاموش و دلم میخواند : سلام !
پلك هایم نام تو را می بارند و قطره قطره كلمه می شوند و نقطه چین های گونه هایم را پر می كنند .
ناگهان تو نگاهم میكنی......!
باران تند چشمانم مجال دیدنت را از من گرفته
حس میكنم صدایی آشنا در جانم به نجواست .
و دستهای بازت مرا میخواند ...
ومن سبكتر از پرواز ،
رها می شوم در گرمی آغوش تو .
تو قطره های التماس گونه هایم را پاك میكنی
توهم بوسیدنت به سراغم می آید ...
دستهایت را می بوسم
و تو فاصله خالی انگشتانم را پر میكنی
كه مبادا سرما روحم را به درد آورد .
مادرانه گیسوانم را نوازش می دهی و من
فراوان می شوم از مهربانی هایت ...
پرنده تر از پرواز ، به عرش می رسم ، حتی بالهایم را هم نوازش میكنی
تا بیشتر اوج بگیرم .
و من دست افشان و پایكوبان در حواس لحظه ها و فاصله ها جاری می شوم .
انگار آوایی در من به نوا برخاسته
صدایی آشنا كه زمزمه هایش از حنجره من آواز می دهد
و من چه زیبا و خوش میخوانم عاشقانه ترین ترانه ها !
انگار تمام فرشتگان در روحم به پرواز در می آیند
و دنیا از وسعت عشقم ، مست می شود .
جرعه ای از لبخندم را به آسمان می بخشم
مشت مشت ستاره بر سر رو رویم می ریزد
و من تك تك ستاره را می بوسم و بر چشمانم می گذارم...
آبهای شوریده چشمانم ، صخره گونه هایم را مدام می كوبد
و صورتم سراسر دریا می شود .
لبانم – این ساحل گرم _ با صدایی خوش میخواند :
خدایا ! تو مهربانی و عاشق !
من فقط سلامت كردم و تو این همه
عاشقم كردی !
معشوق آسمانی ام !
تنهایم نگذار ...